loading...
همه چی ازهمه جا

NILOOFAR بازدید : 43 جمعه 06 مرداد 1391 نظرات (2)

1.   دل تنها عضوي است كه با نگاه لمس مي شود.

2.   دل تاري است كه وقتي بشكند بهتر مي نوازد.

-کسی که هدف های بزرگ  دارد بزرگ میمیرد.

۴.انسان با آدمهای کوچیک .کوچیک میشود نه بزرگ.

NILOOFAR بازدید : 46 سه شنبه 30 خرداد 1391 نظرات (0)

مردي متوجه شد که گوش همسرش سنگين شده و شنوايي‌اش کم شده است...

به نظرش رسيد که همسرش بايد سمعک بگذارد ولي نمي‌دانست اين موضوع را چگونه با او درميان بگذارد. به اين خاطر، نزد دکتر خانوادگي‌شان رفت و مشکل را با او درميان گذاشت. دکتر گفت: براي اينکه بتواني دقيقتر به من بگويي که ميزان ناشنوايي همسرت چقدر است، آزمايش ساده‌اي وجود دارد. اين کار را انجام بده و جوابش را به من بگو: ابتدا در فاصله 4 متري او بايست و با صداي معمولي، مطلبي را به او بگو. اگر نشنيد، همين کار را در فاصله 3 متري تکرار کن. بعد در 2 متري و به همين ترتيب تا بالاخره جواب بدهد. آن شب همسر مرد در آشپزخانه سرگرم تهيه شام بود و خود او در اتاق پذيرايي نشسته بود. مرد به خودش گفت: الان فاصله ما حدود 4 متر است. بگذار امتحان کنم. سپس با صداي معمولي از همسرش پرسيد "عزيزم، شام چي داريم؟" جوابي نشنيد بعد بلند شد و يک متر به جلوتر به سمت آشپزخانه رفت و همان سوال را دوباره پرسيد و باز هم جوابي نشنيد. بازهم جلوتر رفت و به درب آشپزخانه رسيد. سوالش را تکرار کرد و بازهم جوابي نشنيد. اين بار جلوتر رفت و درست از پشت همسرش گفت: " عزيزم شام چي داريم؟" و همسرش گفت:"مگه کري؟! براي چهارمين بار ميگم؛ خوراک مرغ!!" حقيقت به همين سادگي و صراحت است. مشکل ممکن است آن طور که ما هميشه فکر ميکنيم، در ديگران نباشد؛ شايد در خودمان باشد ............

NILOOFAR بازدید : 39 سه شنبه 30 خرداد 1391 نظرات (1)

انشاء سوم: سال گذشته را چگونه گذرانديد؟

قلم بر قلب سفيد كاغذ مي‌گذارم و فشار مي‌دهم تا انشاء‌ام آغاز شود. سال گذشته سال بسيار خوبي و پر بركتي مي‌باشد. سال گذشته پسر خاله ام زير تريلي 18 چـــرخ رفـت و له گـــــــشت و ما در مجلس ترحيمش شركت كرديم و خيلي ميوه و خرما و حلوا خورديم و خيلي خوش گذشت.

ما خيلي خاك بازي كرديم. من هر چي گشـــــــــــــــــتم پــــسرخاله ام را پيــدا نكردم. در آن روز پدرم مرا با بيل زد، بدون بي دليل! من در پارسال خـــيلي درس خواندم ولي نتـــوانستم قبول شوم و من را از مدرسه به بيرون پرت كردند.

پدرم من را به مكانيكي فرستاد تا كـــــــــــار كـنم و اوســــــتاي من هر روز من را با زنجير چرخ مي زد و گاهي موقع‌ها كه خيلي عصباني مي‌شد من را به زمين مي‌بست و دو سه بار با ماشين يكي از مشتري‌ها از روي من رد مي‌شد. من خيلي در كارهاي خانه به مـادرم كمك مي‌كنم. مادرم من را در سال گذشته خيلي دوست داردولي پدرم خيلي حسود است و من را لاي در آشـپزحانه مي‌ گذشت

در سال گذشته مـا به مسافرت رفتيم و با قطار رفتيم. مــن در كوپه بسيار پدرم را عصباني كردم و او براي تنبيه من را روي تخت خواباند و تخت را محكـــم بست و من تا صبح همان گونه خوابيدم!

من خيلي سال گذشته را دوست دارم و اين بود انشاي من

NILOOFAR بازدید : 59 دوشنبه 15 خرداد 1391 نظرات (1)

امان از دست ايراني‌ها

سه نفر آمريکايي و سه نفر ايراني با همديگر براي شرکت در يک کنفرانس مي رفتند. در ايستگاه قطار سه آمريکايي هر کدام يک بليط خريدند، اما در کمال تعجب ديدند که ايراني ها سه نفرشان يک بليط خريده اند. يکي از آمريکايي ها گفت: چطور است که شما سه نفري با يک بليط مسافرت مي کنيد؟ يکي از ايراني ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهيم.

همه سوار قطار شدند. آمريکايي ها روي صندلي هاي تعيين شده نشستند، اما ايراني ها سه نفري رفتند توي يک توالت و در را روي خودشان قفل کردند. بعد، مامور کنترل قطار آمد و بليط ها را کنترل کرد. بعد، در توالت را زد و گفت: بليط، لطفا! بعد، در توالت باز شد و از لاي در يک بليط آمد بيرون، مامور قطار آن بليط را نگاه کرد و به راهش ادامه داد. آمريکايي ها که اين را ديدند، به اين نتيجه رسيدند که چقدر ابتکار هوشمندانه اي بوده است.

بعد از کنفرانس آمريکايي ها تصميم گرفتند در بازگشت همان کار ايراني ها را انجام دهند تا از اين طريق مقداري پول هم براي خودشان پس انداز کنند. وقتي به ايستگاه رسيدند، سه نفر آمريکايي يک بليط خريدند، اما در کمال تعجب ديدند که آن سه ايراني هيچ بليطي نخريدند. يکي از آمريکايي ها پرسيد: چطور مي خواهيد بدون بليط سفر کنيد؟ يکي از ايراني ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهم.

NILOOFAR بازدید : 37 دوشنبه 15 خرداد 1391 نظرات (1)

- بفرمائید!
- -
ببخشید از پریروز که پدر بزرگمونو آوردیم اینجا هنوز شسته نشده!........

- - چند سالش بودس؟
- - چه فرقی میکنه آقا؟
- - آخه به ترتیب سن میشوریم. اول بزرگترها.
- -
نود و سه سالشون بوده.
- -
پس تأخیر فوت هم داشتن!
- -
بله؟
- - هیچی. عرض کونم اشکالی فنی پیش اومدس. خدمت همه صاحابمرده ها معروضم که تسمه پروانه ی دستگاه بریدس. تا ماشین راه نیفتد یدونه هم مرده نیمیشد شست.
- -
خب با دست بشورین مثل سابق.
- -
اهه. دیگه چی؟ مکانیزش کردیم که با دس بشوریم؟ ایولله بابا.
- -
پس کی درست میشه؟
- - نیمیدونم. فعلاً که مسئول خریدش رفتس سوریه.
- -
مگه از سوریه میخرین؟
- - نه جونم. رفتس زیارت. از اونجا که اومد میرد منچستر میخرد برمیگردد.
- -
چند روز طول میکشه؟
- - والله ماگزیمم فوقش از منچستر که رسید دوهفته میکشد از تهرون بیاد دفتر صنایع معادن اینجا که تحویل شهرداری بشد و مهندس بیاد نصبش کوند.
- -
مهندس هم باید از تهران بیاد؟
- - نه خیر دیگه. مهندس از آبادان میاد. مهندس حفاریس اما خب اینجور دستگاه هارم واردس.
- -
تکلیف پدربزرگ ما چی میشه؟
- - هیچی. نشسته میموند تا دستگاه راه بیفتد.
- -
آخه این درست نیست.
- -
چرا درست نیست؟ مگه وقتی زنده بود چند وقت به چند وقت میرفت حموم؟
- - راه دیگه ای نداره؟
- - نه به امامزمون. ما اجازه نداریم با دس بشوریم. حتماً باهاس اتوماتیک باشد. البته روز اول که دستگاه خراب شد ماشین موکت شور آوردیم ولی عملی نبود. ضمناً از حالا طی کنم هرشب اضافه توی سردخونه بموند اضافه چارج دارد ها.
- -
دستگاه شما خرابه ما باهاس اضافه چارج بدیم؟
- - میتٌتون بیمه خرابی دستگاه دارد؟
- - نه. کسی چیزی به ما نگفت. ما هم حاضر نیستیم اضافه چارج سردخونه بدیم.
- -
ندین. میٌتا با خودتون ببرین خونه. هروقت دستگاه درس شد خبرتون میکنیم. اصلاً بگین خودش به ما زنگ بزند!
- -
چرا مسخره میکنی؟!
- -
مسخره نیست. جوکس. تازه میخواستم با بابا بزرگتون یک جمله هم بسازم.
- -
چی شد که مرده شوری مکانیزه شد؟
- - والله. از قزوین شروع شد... کسی جرأت نمیکرد میتٌشا دس مرده شور قزوینی بدد. اینه که دستگاه سفارش دادن. دستگاه نجیبی س. اصلش مرده را پشت و رو نمیکوند. تو قزوین ساختن!
- -
چقدر طول میده تا بشوره؟

NILOOFAR بازدید : 54 دوشنبه 15 خرداد 1391 نظرات (0)

مسافر تاکسی آهسته روی شونه‌ی راننده زد چون می‌خواست ازش یه سوال بپرسه… راننده جیغ زد، کنترل ماشین رو از دست داد…نزدیک بود که بزنه به یه اتوبوس…از جدول کنار خیابون رفت بالا…نزدیک بود که چپ کنه…اما کنار یه مغازه توی پیاده رو متوقف شد… برای چندین ثانیه هیچ حرفی بین راننده و مسافر رد و بدل نشد… سکوت سنگینی حکم فرما بود تا این که راننده رو به مسافر کرد و گفت: "هی مرد! دیگه هیچ وقت این کار رو تکرار نکن… من رو تا سر حد مرگ ترسوندی!" مسافر عذرخواهی کرد و گفت: "من نمی‌دونستم که یه ضربه‌ی کوچولو آنقدر تو رو می‌ترسونه" راننده جواب داد: "واقعآ تقصیر تو نیست…امروز اولین روزیه که به عنوان یه راننده‌ی تاکسی دارم کار می‌کنم… آخه من 25 سال راننده‌ی ماشین جنازه کش بودم…!"

NILOOFAR بازدید : 44 دوشنبه 15 خرداد 1391 نظرات (0)

نه من هرگز نمینالم.

قرن ها نالیده اند بس است .

میخواهم فریاد کنم.

اگرنتونستم سکوت میکنم.

خاموش مردن بهترازنالیدن است.

NILOOFAR بازدید : 41 دوشنبه 15 خرداد 1391 نظرات (0)
تنهایی آرامگاه جاوید من است............استادشریعتی
NILOOFAR بازدید : 46 جمعه 12 خرداد 1391 نظرات (3)
  1. برای چشیدن زندگی بایدقدرت فراموش کردن داشته باشی.
  2. اگرمیخاهی کسی گریه تورو نبیند با بغض بخند.
  3. دل معبد فرشتگان است به شیطان راه ندهید.
  4. ازهمه اندوهگین تر شخصی است که بیشتر میخندد.
NILOOFAR بازدید : 40 جمعه 12 خرداد 1391 نظرات (2)

نام=آدم

  • نام خانوادگی=آدمیزاد
  • نام پدر=آدم
  • نام مادر=حوا
  • لقب=اشرف مخلوقات
  • صادره از=سراچه ی دنیا
  • ساکن=زمین.منظومه ی شمسی.کهکشان راه شیری
  • مقصد=سرای آخرت
  • ساعت پرواز=نامعلوم
  • مکان پرواز=نامعلوم
  • حضور در فرودگاه=لحظاتی قبل از پرواز
  • وسایل لازم=دومتر پارچه ی سفید.عمل نیک
  • سفر آسوده ای در پیش داشته باشید..........التماس دعا

تعداد صفحات : 3

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 25
  • کل نظرات : 26
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 2
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 3
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 3
  • بازدید ماه : 18
  • بازدید سال : 33
  • بازدید کلی : 1,859